این روزهای من و نازیتا
سلام به تنها بهار زندگیم
عزیزم هر چی از شیطونی و بلبل زبونی و شیرین زبونیهات بگم بازم کمه
چند وقت پیش خونه مادر جون بودیم هی به دایی میگفتی گوشیتو بده بازی کنم اونم با گوشی کار داشت بهت میگفت یه لحظه صبر کن بهت میدم تو دیگه عصبانی شدی و رفتی زرنگی کنی و به دایی کلک بزنی گفتی دایی اون گفت بله بهش گفتی بیا گوشیتو با گوشی مامان من عوض کنیم (آخه گوشی من برنامه خور نیست و بازی نداره ) دایی منو صدا کرد گفت بیا ببین نازیتا چی میگه کلی خندیدم از کارت
روی خوشخواب اتاقمون بپر بپر میکردی گفتم نازیتا نکن خوشخواب میشکنه گفتی چی بشقاب من گفتم نه خوشخواب گفتی دوباره هم گفتی بشقاب مثلا" خواستی ازم ایراد بگیری و کلی هم خنده میکردی
یه روز تو خونه به من گفتی مامان من میخام بمیرم گفتم نه خدا نکنه گفتی میخام برم پیش بابابزرگ (از وقتی که بابابزرگ فوت کرده خیلی دلت براش تنگ شده) گفتم چرا مامانی اونوقت من دیگه نمیبینمت و دلم برات تنگ میشه و دیگه نمیتونم بوست کنم و تو هم دیگه نمیتونی منو بوس کنی گفتی خوب بابابزرگو بوس میکنم باز گفتی مگه اقاها بابابزرگ نذاشتن تو چاله گفتم آره گفتی منم میخام چال بزنم برم توش اخخخخخخخخخخخخخخخخی مامانی دلم برات ریش ریش شد خدانکنه عزیز دلم انشاالله صد سال زنده باشی
دیروز که من کار داشتم و تو رو خونه مادر جون گذاشتم نشستی پیش مادر جون و دایی درد دل کردی ( جدیدنا همش میگی برم سر کامپیوتر و برم تو وبلاگ و هر وقت هم سر کامیوتر میری یه بلایی سرش میاری منم دیگه اجازه نمیدم خیلی هم که اصرار میکنی میگم کامپیوتر مال مامانها هست) به مادر جون میگی مامان اصلا" نمیزاره من برم تو وبلاگ چقدر زبون هم داره میگه کامیوتر مال مامانهاست اصلا" باید مامانو بندازیم بیرون وقتی من اومدم مادر جون برام تعریف کرد و کلی خندیدم
چند روز پیش صبح که بیدار شدی من داشتم تو آشپز خونه سبزی پاک میکردم اومدی پیش من نشستی و بعد هم بازی تاس چین اوردی یه کم بازی کردی من هم برات صبحانه اوردم نخوردی فقط بازی میکردی من که رفتم تلفن بزنم دیدم تو اومدی گریه میکنی وقتی قطع کردم دیدم ای وااااااااااااااااااااااااااااااااای دست گل تو تو آشپز خونه جیش زدی اینقدر که سرگرم بازی بودی اصلا"حواست نبود تا اومدی به خودت بیای جیش و زدی منو میگی انگار یه نفر منو آتیش زده باشن اینقده حرص خوردم و ناخواسته یکی دوتا زدمت البته فقط برای تنبیه بود بعد هم پشیمون شدم باز خوبه که تو حال جیش نزدی وقالیچه اشپز خونه انداختم تو حیاط من و تو با هم شستیم تو هم کلی کمکم کردی
این عکس هم مال تو باغ عزیز داری بهش کمک میکنی نخود پاک میکنی .گفتم نازیتا داری چیکار میکنی میگی دارم نخود پاک میکنم دایی بخوره گرسنشه
مو فرفری منی
جمعه غروب با هم رفتیم پارک اولش یه کم آفتاب بود و ازت عکس گرفتم و بعد که دهوا خنک شد رفتی کلی بازی کردی
این سرسره بزرگ بود میترسیدی ازش بیای
اینجا هم برای خودت دوست پیدا کردی
امتحان تعادل
بیشتر به وسایل ورزشی علاقه داری تا بازی
اینجا هم دور میدی و بیق بیق میکنی
نمایی از مجسمه پارک مادر
اینجا هم دبگه داره شب میشه گفتم باید بریم دیگه تو هم داری پفک میخوری و با دستت میگی باید یه کم دیگه بازی کنم