نازیتا نفس مامان نازیتا نفس مامان ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات کودکی نازیتا

شکار لحظه ها

1393/3/27 15:49
نویسنده : مامان مهدیه
336 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم بوس

امروز میخواهم برات از کارهای روزمرت بنویسم بیشتر دوست دارم از کارهات و بازیهات عکس بزارم تا بزرگ شدی ببینی و کلی کیف کنیچشمک

الام هم که من دارم مینویسم اومدی تو اتاقم باهام دعوا داری تا بیای سر کامپیوترخنده

این روزها همش تو خونه با هم قایم موشک بازی میکنیم فکر کنم اون چند وقتی که خونه عزیز بودیم به خاطر فوت بابابزرگ از بچه ها یاد گرفتی.میگی مامان من میرم گم میشمخندهتو منو پیدا کن.

این هم از عکس جا خوردنت یا بقول خودت گم شدی (بیشتر تنت معلومهقه قهه

 

هر وقت بابایی تو حیاط داره ماشین میشوره تو هم میری سه چرخه قراضتو میاری و کنار بابا میشوریخسته

 

داشتم تو آشپز خونه غذا درست میکردم اومدی دیدی سیب زمینی سرخ کرده هست گفتی مامان نیلوفر(عروسکت) سیب زمینی میخاد گفتم باشه یه کم صبر کن دوباره باز گفتی گفتم الان بهت میدم بعد گفتی من نمیخام نیلوفر میخادخنده

 

دیروز برات بازی جدید خریدیم اسمش هست تاس چین و برای آموزش زبانه چون تازه گرفتی خوب بلد نیستی ولی خوب میتونی سه حرفیها رو بچینی من میدونم زود زود همه رو یاد میگیریدرسخوان

 

جدیدنا گیر دادی به ظرف شستن با اینکه قدت نمیرسه میری بالای کابینت یا با کمک من میشوری .آخه دختر من خیلی مهربونه به من کمک میکنهخندونک

 

چند روز پیبش خونه مادرجون بودیم گیر داده بودی به مادر جون که شعرهای مهدتو یاد بگیره و براش میخوندی اونم بیچاره یاد گرفته بود و میخوندگیج دوباره تو میگفتی نه اینجوری نه باز میخوندیخنده

همیشه برای اینکه دختر خوبی باشی و حرفمو گوش بدی بهت یه چیزی میدم و میگم فرشته مهربونفرشته از آسمون آورده خیلی هم تاثیر دارهراضیبعضی وقتها که اتاقتو بهم میزنی میگم اتاقتو تمیز کن تا فرشته ها یه چیز بهت بدن تو هم قبول میکنی تازه جالب تر هم اینکه خودت نظر میدی که بهت چی بدن قه قههچند وقت پیش گفتی به فرشته ها بگو برام بستنی بیارن من هم که خونه بستنی نداشتمتعجب گفتم فرشته ها بستنی ندارندروغگو همیشه کلی خوراکی میخرم  تو کابینت مطبخ میزارم و وقتی که میخام بهت بدم میگم چشاتو ببندزیبا بعد مثلا" از پنجره میگیرم. خیلی اون لحظه خوشحال میشیخندهخوشمزه

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

ابجی سجا
27 خرداد 93 16:00
اپیــــــــــــــم
مامان الهام
27 خرداد 93 16:37
پست جالبی بود انشاالله خانوم خانوما وقتی بزرگ شد با خوندنشون کلی کیف میکنه دسست مامانی مهربون درد نکنه
مینا
27 خرداد 93 21:56
آخیییییییی عزززییییزززززززززززممممممممم چقد تو بانمکی ک نیلوفر سیب زمینی میخواد خیلی دوست دارم نازیتا جونی خدا تو گل قشنگو واسه مامان مهدیه جونی حفظ کنه
مامان مهدیه
پاسخ
مرسی مینا جون ماهم دوست داریم
مامان آنیسا
29 خرداد 93 0:13
عزیزم چه با مزه قایم میشه فرشته مهربون تو خونه ما هم حضور فعال داره
مامان فتانه
29 خرداد 93 0:36
هههههه چه باحال نیلوفر سیب زمینی میخواد.....بازیش خیلی قشنگه و جالب
خدیجه
29 خرداد 93 11:04
وای چقدر خندیدم قایم شدن خیلی جالب بود چون خودش جایی را نمیبینه فکر میکنه دیگری اون رو نمیبینه نگارجون ما هم وقتی قایم میشه کل بدنش معلوم میشه میگه خوب زودمنو پیدا کنید
مامان مهدیه
پاسخ
آره واقعا" چه شیرین دنیای بچهگی
مامان هانیه
29 خرداد 93 15:50
چقدر شیرینه این نازیتا جونخدابراتون نگه داره مهدیه خانوم
مامان مهدیه
پاسخ
مرسی عزیزم لطف دارید
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
30 خرداد 93 18:42
سلام گلم مرسی که بهمون سر میزنی اما بخدا من وب ملودی رو هم بزور میام مینویسم فوق العاده گرفتاری دارم و کار سرم ریخته که همه رو باید یک تنه انجام بدم نیومدنم و دلیل بر بی احترامی ندونی خدا نکرده . روی ماه گل دخترت و میبوسم
مامان مهدیه
پاسخ
خواهش میکنم و مرسی که بهمون سر زدید