روزهایی که سپری شد
روزی که تو مهد براتون تولد گرفتن. آماده شدی بری مهد
تولد بچه های پاییز.اومدی خونه با کلی هیجان برام تعریف کردی .براتون آهنگ گذاشتن تا قر بدین اومدی میگی مامان cdخش داشت آهنگشون خش خشی بود
خیاط کوچولوی خودمی
ملوسک منننننننیییییییییییییییییییییی
ایشااالله همیشه لبت خندون باشه گلم
دخملم داره میره مهد(داری بوس میفرستی
موفق باشی
یه شب با بابایی رفتیم رستوران دارکوب
لباس مامان دوز
نوش جانت عسلم
خیلی از این پیانو خوشت اومده مثلا نشستی داری میزنی.قبلشم که آقاهه میزد تو کنارش قر میدادی
لغات اشتباه دخملی
قفسه....................قسفه
مسواک..................نسواک
چند وقته به همه میگی تو شکمم نینی دارم یه روز داشتی برای مادر جون میگفتی بعد دیدم میگی مادر جون تو شکم تو 5تا نینی هست (آخه مادر جون چاق تربود)
داشتی تو اتاقت بازی میکردی اومدی گفتی مامان پارچه بده منم بهت دادم بعد که اومدم ببینم چه خبره دیدم کِرِم دست و صورتتو ریختی روی میز داری تمیز میکنی.فدای تو دختر خود کفا بشم
اینروزها فقط تو خونه داری مربی بازی میکنی تمام کارهای مهد رو تو خونه پیاده میکنی ادای مربیهای مهد رو در میاری میشی مربی و عروسکهات بچه ها هستن.