سفرمون به اصفهان
سلام به دوستهای خوبم
روز دوشنبه 93/6/16 به طرف اصفهان حرکت کردیم مادر جون هم همرامون بوده خیلی هیجان داشتی همش سوال میکردی کی میرسیم؟ رسیدیم؟ تو راه تو ماشین خیلی خوب بودی و اذیتمون نکردی بیشترشو که خواب بودی دو روز اصفهان بودیم خونه دختر عمه های مامانی صبا و سمیرا جون .چون به بهانه سر زدن به اقوام رفتیم کمتر بیرون میرفتیم چهارشنبه غروب حرکت کردیم به طرف الیگودرز خونه عمه مامانی صبا اینا هم باهامون اومدن و صبح زود جمعه ساعت 5 حرکت کردیم بیشتر راه تو خواب بودی از الیگودرز خواب گذاشتمت تو ماشین تا دماوند خواب بودی حتی ما تو راه برای غذا خوردن وایسادیم و بعد رفتیم قم زیارت بیدار نشدی
اینجا تو راه رفت گدوگ وایسادیم
اینجا بعد اتوبان قم تو راه رفت به اصفهان وایسادیم برای غذا خوردن
سی و سه پل
تو پاساژ هر جا وسایل بازی میدیدی باید سوار میشد
تو امیرعلی تو خونه صبا اینا دارین بازی میکنین
میدان نقش جهان
فقط میخاستی بری تو آب و نمیذاشتی یه عکس درست و حسابی ازت بگیریم
کلیسای ارمنی وانک
همش مشغول لج کردنی و سر چیزهای بیخودی گریه میکنی
نازیتا و مادرجون
تابلو شام آخر خیلی ازش خوشم اومده که تو موزه کلیسا بود
این مجسمه موسس این کلیسا هست
این هم از بخشی از خریدهات کالسکه برای نیلوفر (عروسک دخملی)
این پلاکتون رو هم تازه گرفتی و ما بقی داشتی دیگه کم کم داری همه اهالی بیکینی باتم (شهر دریایی باب اسفنجی) رو میگیری آخه خیلی به این برنامه علاقه داری. این عروسک و کالسکه از الیگودرز خریدم و موقع خرید همرامون نبودی چون از قبل شفارش خریدشون بهم داده بودی میدونستم و برات خریدم
این هم عکس شخصیتهای این برنامه
و در آخر خیلی بهمون مخصوصا" به تو خیلی خوش گذشت چون هر جا که میرفتیم بچه هم اندازه تو داشتن و باهاشون بازی میکردی ولی اگه بیرون میرفتیم به کمی مارو اذیت میکردی البته حق هم داشتی آخه خسته میشدی و همش هم نق میزدی و بابای بیچاره مجبور بود نق نق تو رو گوش بده و بیشترش هم بغلت میگرفت.