روزمرگی های دخترم
سلام به دختر گلم
میخوام یه کم از کارهات بگم که چقدر شیرینی و دوست داشتنی
چند شب پیش منو بابایی تو اتاق لم داده بودیم هر دو خسته بودیم بابایی بهم گفت که برم خربزه بیارم منم که حوصله نداشتم گفتم لطفا" خودت بیار فوری گفتی شما نمیرین پس من برم بیارم منو میگی
خونه مادر جون بودیم با مادر جون داشتی صحبت میکردی و میگی مادر جون شما میخواهید سگ بخرین مادر جون هم به حالت سوالی ازت پرسید بخریم؟ گفتی به نظر من نخرید
چند روز پیش داشتم لباستو عوض میکردم جیجیتو میکشی میگم چرا اینجوری میکنی میگی میخام بزرگ بشه
همیشه از پله ها که میریم بالا میگی بیا مسابقه هر کی زودتر بره جالب اینجاشه که جیغ میزنی میگی من باید زودتر برم و برنده بشم اگه من زودتر برم گریه میکنی میگی من میخاستم برنده بشم
چند روز پیش تو صندلی گیر کردی یهو دیدم داری گریه میکنی اومدم دیدم تو صندلی گیر کردی خیلی ترسیدم نمیدونستم چه جوری بیارمت بیرون نمیدونم دیگه چه جوری بیرون کشوندمت اون لحظه خیلی ترسیدم نشد که ازت عکس بگیرم ولی عکس صندلی میزارم ببین اخه چی شد که رفتی اون تو من که تو عجبشم
با هم تو خونه بازیه نون بیار کباب ببر میکنیم اگه من رو دستت بزنم خوب چیزی نمیگی و دستت میزاری زیر حالا که نوبت من میشه من سریع دستمو میکشم تو هم گریه که چرا نمیزاری دستتو بزنم برات توضیح میدم که بازی اینجوریه ولی قبول نمیکنی منم مجبورم که کوتاه بیام و بزارم که رو دستمو بزنی ای شیطون و حقه باز مامانی
مشغول بازی با سگ عمو
با چوب داری میزنی تو سر سگ بدبخت
حالا یه چند تا عکس از تولد سپنتا جون که تولد شلوغی بود تو سوله جشن گرفته بودن
لپشو ببین
حسین و میلاد دارن بهتون فشفشه میدن
کیک اندازه قدت هست
این فشفشه یه خورده میوفته روی پات به اندازه یه نقطه کوچولو انگشتت میسوزه و جوراب شلواریت هم یه کوچولو سوراخ میشه البته اینقد سرگرم بودی اونجا چیزی بهم نگفتی و وقتی اومدیم خونه بهم نشون دادی