عید فطر93
عید فطر امسال با دوستای بابایی رفتیم ییلاق.هوا هم بارونی بود البته دوست بابایی اونجا ویلا داشت و مشکل نداشتیم ولی باز هم یه خورده ضد حال خوردیم .صبح تا حرکت کنیم ساعت 11 شده بود و یه خورده هم بارون میزد ولی اونجا (استخر پشت) که رسیدیم بارون نمیزد و بساط کباب آماده کردیم و خوردیم دیدیم دوباره بارون گرفت یه خورده تو اتاق نشستیم و باز دوباره گوشت گوسفند تو قابلمه درست کردیم و خوردیم و بعد که بارون بند اومد رفتیم یه کمی دور زدیم وبعد هم آخر شب اش دوغ درست کردیم که خیلی خوشمزه شده بود یعنی کلا در حال خوردن بودیم و شب رو همونجا خوابیدیم و فردا بعد از صرف صبحانه رفتیم دریای گهرباران یه خورده شما آب بازی کردین و بعد از ظهر رسیدیم خونه .
دود کباب اذیتت میکرد
بعد غذا که بارون گرفت اومدیم تو اتاق دارین بازی میکنین که پنجره میخوره به سرت و کبود میشه
به خاطر بارونی که زد چون جاده گل بود شما بچه ها از بابا کوله گرفتین
(امیر احسان-مهراسا-سپنتا-نازیتاجونم)
داری تمشک میخوری
اینجا کبودی سرت مشخصه
اولش بابایی میچید و تو هم میخوردی وبعد خودت دست به کار شدی
این هم فردای عید فطر که رفتیم دریا
وقتی آب دیدی اجازه ندادی که لباستو عوض کنم و پریدی تو آب ونمیذاشتی یه عکس درست و حسابی ازت بگیرم
شاهکار هنری مامانی
بعد این همه بازی و دور زدن موقع رفتن به خونه عصبی شدی
وقتی اومدی خونه سریع پریدی سوار دوچرخه شدی و یکمی بازی کردی و رفتی تو اتاق خوابیدی
عکسهای متفرقه
نازیتا وقتی میره مهمانی با تجهیزاتش میره