اولین هدیه روز پدر
دخملی توی مهد یه نقاشی کشید برای بابای.وقتی من اومدم دنبالت با خوشحالی بهم نشون دادی و گفتی میخام به بابا بگم روزت مبارک.
وقتی بابای اومد گفتی بابا جون خانم مربی گفته بگم روزت مبارک. خوب اینهم یه مدل تبریک دیگه(این هم از اولین هدیه نازیتا به باباش : یه نقاشی)
جدیدنا صبح که میبرمت مهد یه خورده نق میزنی که من نرم خونه و باشم برعکس روزهای اول .حتما" باید الهام جون (خانم مربی) بغلت کنه تا بری توی مهد . وقتی میام دنبالت میگی مامانی دلم برات تنگ شده.الهی من قربون دختر با محبتم بشم.
راستی یه کلمه جدید به ظرف غذا میگی...قرض صفا
و اما شعر مهد
یه نصفه ی کلوچه افتاده بود تو کوچه ( کلوچه.......کوچوله)
مورچه ها اونو دیدن براش یه صف کشیدن
پس همه باهم شدن زیاد شدن کم شدن
داد میزدن که اخ جون آذوقه ی زمستون
این هم از عکسهای این چند روزه
نازیتا جون میخاد بره مهمانی منتظره ماشینه