نازیتا نفس مامان نازیتا نفس مامان ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات کودکی نازیتا

این روزها با تو

1393/1/26 12:00
نویسنده : مامان مهدیه
358 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش میخاستیم بریم بیرون لباسمو پوشیدم اومدی دیدی گفتی مامان چقدر خوش تیپ شدیماچ

 

اگه برم جلوی آینه به خودم برسم میگی مامان مگه میخاهیم کجا بریمقهقهه

یه کفش پاشنه دار داری که بهش میگی کفش عروس هر وقت میخای بازی کنی میپوشی حس مادر بودن بهت دست میده با عروسکهات حرف میزنی واونا بچهات میشن اسمهاشونو:فاطیما-نیلوفر-جواد-ثمیر.گذاشتی..........اتاق خودتو بهم زدی گفتم مامانی باید اتاق مرتب کنی تو هم بهم گفتی من نکردم فاطیما کرده من هم گفتم به فاطیما بگو مرتب کنه  گفتی بهش گفتم ولی گوش نمیده .خیلی تو نقشت فرو میری میتونی یه بازیگر حرفه ای بشیچشمک

 

این هم عکس کفشت:چشمک

 

یا بعضی وقتها به من میگی بیا باهم بازی کنیم مثلا" تو زنگ بزن بیا خونمون من هم صدای زنگ در میارم بعد از دو سه بار زنگ زدن من میگی ما خونه نیستیم(مامانی رو ضایع میکنی)

داشتی بازی میکردی گفتی مامانی بیا ببین گفتم دیدم دخترم گفتی چشمت روشن. الهی فدات بشم که حرفهای گنده گنده میزنیخنده

این روزها هوا گرم شده میری تو حیاط دوچرخه بازی میکنی یه روز من داشتم غذا درست میکردم تو هم داشتی تو حیاط بازی میکردی یه دفعه اومدی پیشم و با لحن ترسون گفتی تو حیاط پنگوین هست میترسم گفتم چی دوباره گفتی پنگوین کلی خندیدم فهمیدم به جای پرستو گفتی پنگوین آخه این روزها خیلی پرستو میاد تو حیاط خونمونقهقههقهقهه

 

 خیلی سر غذا خوردن منو اذیت میکنی با هزارتا وعده وعید بهت غذا میدم امروز سر صبحانه بهم میگی بابا به من گفت غذا نخورم به خیالت میخاستی گولم بزنی. نهار برات ماکارونی درست کردم چون خیلی ماکارونی دوست داری خودت غذاتو خوردی .ولی اینجوری:


 

 باز بهار شدو حشرات مزاحم اومدن  ببین صورت گلمو به چه روزی در آوردن:


رفته بودیم عروسی دوست بابای کلی شیطنت کردی و رقصیدی میرفتی جلوی باند گوشتو میگرفتی و بعد میخاستی برقصی.

این هم عکسهای پارک مادر که با فتانه جون و حدیث جون رفتیم.

 

 

 

نازیتا و آیلین جون   

 

نیم رخ عسل مامان


 یه عکس کوچولوی دیگه.

 

این روزها خیلی پازل بازی میکنی.


 

 همیشه با بابای پازل بازی میکنی اگه بابا جون اشتباه بزاره کلی ایرادش میگیری.

و حالا بازی که من باهات میکنم (شکلها رو به هم وصل میکنی):


 

 این هم نقاشیت که همیشه براش جیجی و ناف میکشی.


 

 منو دخملی رفتیم بازار براش یه پلاک به شکل پروانه گرفتم و یه دست لباس خوشگل و بعدش رفتیم خونه خاله محبوبه اینا کلی با آیدین بازی کردی و بعد غروب به همراه خاله اینا رفتیم خونه مادر جون و بعد شام اومدیم خونه.

پت و مت خرابکار:


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان فتانه
23 فروردین 93 20:53
به به چقدر عکس...خیلی خوش گذشت رفتیم بیرون
خاله مینا
25 فروردین 93 12:19
ای جونم قشنگ خاله رو ببوس مامانی جون اخی صورتشو نیگاااااااا به منم سربزن خانومی