ماه رمضون 94
این ماه رمضون هم اومد و رفت با این تفاوت که امسال دختر من بزرگتر بود و متوجه میشد .تا سحر همپای من بیدار بودی بعضی شبها کنار من سحری میخوردی و فرداش تا ظهر میخوابیدیم دیگه خانمی شدی برای خودت وقتی من میرفتم مسجد برای نماز لج نمیکردی و قبول میکردی خونه پیش بابایی بمونی بعضی روزها هم پیش میومد اصلا غذا نمیخوردی فقط اگه اب هم نمیخوردی انگار روزه بودی .خودت که میگفتی من روزه کله گنگشکی دارم تازه به منم میگفتی مامان اب که غذا نیست اشکال نداره اب بخور
راستی کلاس نقاشی میبرمت اوایل زیاد علاقه نداشتی ولی الان دیگه دوست داری
جشن اخر سال مهد کودک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی