نازیتا نفس مامان نازیتا نفس مامان ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات کودکی نازیتا

خرداد ماه

سلام به دختر نازم از خاطرات این ماهت بگم برات  یه روز صبح که از خواب بیدار شدی دیدم تمام تنت جوش زده اول که صورتتو دیدم فکر کردم شاید حشره خورده ولی دیدم نه تمام تنته فهمیدم که ابله مرغون گرفتی خیلی ناراحت بودی میگفتی چرا جوش زدم حالا یعنی نمیتونم برم بیرون بیشتر از اینکه یه هفته تو خونه بودی ناراحت بودی  میگفتی پس بریم خونه مادر جون اگه برم اون که مثل من جوش نمیزنه.   بعد اینکه خوب شدی یه روز با بابایی رفتیم دریا تا دلت واشه چون همش خونه بودی کلی بازی کردی   دیروز هم با دوستای مامانی زهرا جون و دخترش ایناز و فائزه جون و دخترش نیتا رفتیم استخر و تو اولین بار بود که میومدی استخر خیلی ذوق کرده بودی کلی با ...
14 خرداد 1394

دخترم داداش میخواد

  سلام به روی ماه دخترم .وسلام به دوستای عزیزم.   دختر قشنگ من چند روزی لج کرده که من داداش میخوام .داشتم غذا درست میکردم گفتم برو تو اتاقت بازی کن میگی من تنهام نمیرم بازی نمیکنم برام یه داداشی بخر من باهاش بازی کنم  .رفتی تو اتاقت درو میبندی با خودت صحبت میکردی و میگفتی اگه الان من داداش داشتم باهاش بازی میکردم بهش عروسک میدادم  براش کتاب میخوندم اگه بهم میگفت کتاب داستان بده من میگفتم چشب بهش میدادم من داشتم از پشت در گوش میدادم و صداتو ضبط کردم و بعد با بابایی گوش دادیم کلی خندیدیم .بهت میگه داداشی خوب نیست اذیتت میکنه و کتاباتو پاره میکنه میگی خوب پس دختر بخر گفتم شاید بیخیال بچه بشی ولی نشدی هنوز ه...
21 ارديبهشت 1394
1416 10 12 ادامه مطلب

نوروز 94 با نازیتا(2)

  7فروردین کنار دریا         رفته بودیم خونه دایی مرتضی .نازیتا و ستایش         سیزده بدر در دل طبیعت(آستانه مبارکه پهن کلا)                     ...
15 فروردين 1394

نوروز 94با نازیتا(1)

  امسال تحویل سال ساعت 2نیمه شب بوده دخترم هم با ما بیدار بوده           سال 94 هم مثل سالهای دیگه با قدمهای دخترم شروع شده     و همچنین خونه مادر جون     شبی که مهمون داشتیم       یه روز هم با دختر خاله های مامانی رفتیم بهشر کاخ شاه عباس صفوی                       ...
12 فروردين 1394

خاله قضی

سلام به دخترک نازم. سال 93 داره تموم میشه و سال جدید تو راه. امیدوارم سالی خوب و پربار و سرشار از شادی تو راه باشه برای همه.   آخرین روز مهد توی مهد جشن گرفتن و به مناسبت چهارشنبه سوری آش پختن خیلی خوش گذشت مخصوصا به بچهها . و بعد به شما بچه ها هفت سین و پیک نوروزی دادن .تو که همش بهم میگی مامان کیک نوروزیم بیار رنگ کنم توی مهد با لباس سنتی ازتون عکس گرفتن خیلی ناز شدی من که عاشق عکست شدم .   خاله قضی.......       اینم هفت سین مهدتونه        و این هفت سینی که به شما دادن   &n...
28 اسفند 1393

بوی عیدی....

  سلام به دخترک 52 ماه من.   اینروزها حال و هوای عید داره و هوا خیلی خوب شده و دخترک من منتظر رسیدنه عید هست. توی مهدتون لباس محلی پوشیدی و عکس گرفتی خیلی ناز شدی هر وقت آماده شد عکسشو میزارم.   بریم سراغ عکسها.....   این قاب عکس هنر دست دخترمه         تولد ایلین جون         عادت جدیدت اینه که با دایی میری مغازه و کتاب داستان ورنگ آمیزی و ... میخری و این هم خریدته     یه روز که واقعا" هوا عالی بود با فتانه وایلین جون رفتیم پارک وبعدش بستنی خور...
24 اسفند 1393

بهمن 93

سلام به دختر ماهم . اینروزها زیاد بیرون نمیریم و بیشتر خونه هستیم یه چند روزی هست که سرما خوردی و بیحالی منم برات دارو گیاهی درست میکنم و خوشبختانه دوست داری و میخوری یه چند روزی مهد هم نرفتی . یه صبح که سرویس مهدت اومد دنبالت در جلو برات باز کرد که بشینی تو در عقب باز کردی و رفتی تو ماشین بهش میگی مامانم گفت جلو خطر داره باید پشت بشینم  (ضایعش کردی رفتی)   یه روز که با خاله جون و فتانه جون شما ووروجکها بردیم خانه بازی (نازیتا.ایلین .آیدین)     اینم یه روز دیگه باز با خاله جون وفتانه جون و فرزانه(فرنازه)اول رفتیم پیتزا گرفتیم بعد اومدیم تو پارک خوردیم ویه خورده شماها بازی کردید و اومدی...
17 بهمن 1393